یاد خدا آرامش بخش قلب هاست

یاد خدا آرامش بخش قلب هاست

همه چیز از آن لحظه ی با شکوهی آغاز می شود که ترس را به فراموشی بسپاری،با تردید وداع کنی.

با خودبگو و تکرار کن،من باور کردم هر چندظاهرامور مخالف و سخت باشد،اما آنچه در نتیجه مورد نظرم حرف اول و آخر را می زند،باور و اندیشه من است ،من هیچ اوضاع سختی را باور نمی کنم و تنها باورم کامیابی است و تنها اندیشه ام این است که موفق شوم.

می دانی محال ترین اتفاق زندگی ات زمانی رخ می دهد که با یک ایمان ناگسستنی بگویی: باور نمی کنم محاله...همه چیز از یک اتفاق ساده شروع می شود از یک باور قدرتمند که معجزه ی زندگی ات خواهد شد.

امیدوارم هیچ اتفاقی ایمان ات را به خواسته ات سست نکندو ایمان نیروی کوچکی نباشد که بسادگی از آن بگذری...

خدایا کمکم کن تا به فقیر و نیازمند ، با حقارت و به دارا و غنی با فخر ننگرم!!!!

خدایا کمکم کن تا به فقیر و نیازمند ، با حقارت و به دارا و غنی با فخر ننگرم

خداوندا می گریستم ، اشک هایم را همچون بارانی که آرزویم است این روزها در اینجاها ببارد می ریختم و نمی دانستم از چیست !!



آسمانی بود که نگاه ملتمسانه ام را پذیرا باشد ، هوایی بود که بی هوایی ام را در خود بگنجاند ، دلی بود که با دلم هم دردی کند اما نمی دانستم این همه گریه از چه بود !!


یار نازنینم ، در طول زندگی ام به چیزهایی آزمایشم کردی که در آن ضعیف بودم ، در آن ضعف داشتم ، به آرزوهای طولانی گرفتارم کردی تا دستم را پیش خلق تو ببرم ، اما یارا می خواهم نبازم .


می خواهم کاری کنم که دیگر مثل یک گرگ چشم طمع به این عمر و به این زندگی ندوزم .


خدایا اماده ام کن . یاریم کن ، اگر از تو نخواهم از که بخواهم که به ریشخندم نکنند ؟!
خدایا با فقرا همنشینم کن و با آسمانی ها همفکرم .


خدایا زر و زیورهای مادی قابل لمس دنیوی را از نظرم دور کن و انچه که تا به حال به من عنایت کرده ای وسیله ی نوکریم برای خودت قرار ده .


هر چه دارم که تو را از من می گیرند از من بگیر .


ای مدبر بی نیاز از مشاور ، ای خالق بی شریک ، در قبال آروزهای درازم ، اعمالی انگشت شمار هم ندارم !



روزگاری بود که من با تو پیوندی پر از عشق داشتم ، اما اکنون جز رشته ی پیوند مغفرت ، که آن هم از آن توست چیزی نمانده برایم .


دستم به دامانت ای بالا بلند ، برایم کاری کن .


مرا ببخش . ای تو که بخشیدن هر گناه بد من در نزدت سهل است کمکم کن .
احساس می کنم وجود سرد و سنگینی بر گوشه ی دلم تکیه زده ، خدایا نکند او دشمن دیرینه ی تو ابلیس باشد ؟


هر لحظه یقه ام را می گیرد و بر زمینم می زند ، نمی دانم این دیگر چیست ؟ تازگی ها حرف می زنم از این و از آن ، احساس می کنم همان وجود پلید دارد بر من چیره می شود .


شرمنده ام که با این رو به سویت امده ام .


آخر من که جز تو کسی را نداشتم که در برابرش این چنین گستاخانه قادر به حرف زدن باشم . ای خدای آسمانها دستان نحیفم را بگیر و مرا ببر پیش دلت .



مرا که طاقت اینجا ماندنم تاب است ببر ، مرا بگیر ، مرا بخوان .


با عشق در کنار آدمیان خلقم کردی ،با آدمیان زیستم ، دوستشان داشتم ، با آنها لذت بردم و اما آزارت دادم ، پشت به سویت کردم ، اشکت را در آوردم ، گوش به حرفت ندادم ، در برابرت ایستادم و دهن کجی کردم ...... خدایا من همانم ؟


یا ببرم یا کمکم کن.