خدایا!

          نمی گویم که دستم را بگیر

                                             عمریست که گرفته ای

                                                                                 مبادا رها کنی...!

خورشید باش

 

                    که اگر هم نخواهی به کسی نتابی، نتوانی...!

روی هر پله که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است،

 

                                        نه به خاطر اینکه خداست،

 

                                                     به خاطر اینکه دستانت را بگیرد.

 

خدا آن حس زیبایست؛

           که در تاریکی صحرا؛

                        زمانیکه هراس مرگ  میدزدد سکوتت را؛

                                                   یکی همچون نسیم دشت می گوید؛

                                                                                     کنارت هستم ای تنها...

ریشه 10 عبارت مهم اینترنتی

لیست زیر نگاهی دارد به ریشه ی اصطلاحاتی که به کامپیوتر مربوط هستند و بیشتر دلیل استفاده از آنها در زمینه ی کامپیوتر مورد نظر است یا اینکه چگونه برای اولین بار مورد استفاده قرار گرفتند.
به گزارش ایران ویج ، کلماتی که استفاده شده اصطلاحات عمومی یا تکنیکی هستند که برای عموم آشنا هستند.
۱۰٫ Cookies کوکی (شیرینی)
این عبارت در اول لیست قرار گرفته چون ریشه ی ان تا حدی نا مفهوم است. اول تعریف این عبارت در کامپیوتر: وقتی لازم باشد که اطلاعات شخصی شما به حافظه ی کامپیوتر سپرده شده و بعداً در مراجعه به یک وب سایت قابل دستیابی باشد از کوکی ها استفاده می شود. مثل وقتی که برای ورود به یک سایت لازم است با رمز ورود و نام کاربری وارد شوید. دلیل اینکه از این واژه استفاده شده تشابه آن با شیرینی های طالع بینی است که در آشپزی چینی رواج دارند. داخل این شیرینی ها یک تکه کاغذ قرار داده شده که نوعی فال یا طالع بینی در آن نوشته شده. احتمالاً برنامه نویسان اولیه ی اینترنت از شاهد این بوده اند که برنامه های مختلف به شکل مشابهی اطلاعات مورد نظر را ذخیره می کنند (مثل ظاهر شیرینی ها که شبیه هم هستند) اما هر فرد با اطلاعات خاص خود به فضای متفاوتی وارد می شود که دیگران نمی توانند.
 
ادامه نوشته

مناجاتی زیبا از استاد مصطفی ملکیان

خدايا، انديشه‌ام را در مسيري معنوي و روحاني قرار ده، تا روحم را با تو درآميزم، و لذت ِ بودن ِ با تو را در لحظه لحظه‌ي زندگي‌ام دريابم.

خدايا، انديشه‌ام را چنان محكم ‌ساز كه به حقيقت و عقلانيت متعهد باشم، و تنها بر پايه فهم و تشخيص خودم از زندگي، زندگي كنم، تا بتوانم از آنچه جامعه و ديگران از من مي‌خواهند فراتر بروم.

 ادامه مطلب....

 

ادامه نوشته

روزگار بدی برای ما، زنهاست ...

روزگار بدی برای ما، زنهاست ...

ژیگول می بینی، می ترسی ...
ماشین مدل بالا از کنارت رد می شه تو خیابون، می ترسی ...
ماشین قراضه رد می شه، می ترسی ...
موتوری با اون نگاه کثیفش از کنارت ویراژ می ده، می ترسی ...
کنار خیابون یه پیرمرد نشسته تو سایه درخت و با همون عینک ته استکانیت نگاهت می کنه که باد بزنه و مانتوت کمی بره کنار، می ترسی ...
کنار خیابون یه دسته مرد وایستادن و مثل گرگ نیگات می کنن، می ترسی ...
سوار تاکسی و کرایه ایی هم بخوای بشی،حتی اگه جلو هم بخوای بشینی که راحتتر باشی، می ترسی ...
مانتوی روشن بپوشی بیای تو خیابون از نگاه مردا که دنبال رد لباس زیرمانتوت هستن، می ترسی ...
عینک آفتابی می زنی میای تو خیابون از نگاههایی که دنبال چشمهای اون زیر هستن، می ترسی ...

ادامه مطلب....

ادامه نوشته

ارزش واقعی انسان به چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ارزش واقعی انسان به چیست؟
 
(این کلام از جناب علامه جعفری نقل به مضمون است)
علامه محمد تقی جعفری (رحمه­الله­ علیه) می­فرمودند:عده­ ای از جامعه­ شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».برای سنجش ارزش خیلی از موجودات معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ی آن است. اما معیار ارزش انسان­ها در چیست؟
ادامه مطالب........
ادامه نوشته

گدا

گدا

داشتم بر مي گشتم خونه، مسيرم جوريه که از وسط يه پارک... رد ميشم بعد ميرسم به ايستگاه اتوبوس، توي پارک که بودم يه زن خيلي جوون با چادر مشکي رنگ و رو رفته و لباس هاي کهنه يه پيرمرد رو که روي يه چشمش کاور سفيد رنگي بود همراه خودش راه ميبرد رسيد به من و گفت سلام!
من فکر کردم الان ميخواد بگه من پول ميخوام که بابام
رو ببرم دکتر و از اين حرفا اول خواستم برم بعد گفتم منکه عجله ندارم بذار واستم شايد کار ديگه اي داشته باشه منم همينطور که اخمام تو هم بود سرم رو به علامت جواب سلام تکون دادم و نگاهش کردم،
گفت آقا من بايد بابام ( بعد پيرمرده رو نشون داد) رو ببرم مجتمع پزشکي نور آدرسش نوشته توي خيابان وليعصر، خيابان اسفندياري!
گفتم خب؟!

ادامه نوشته

سوالاتی را که خداوند از تو نمی‌پرسد!!

 

سوالاتی را که خداوند از تو نمی‌پرسد!!
 

خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود
بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس‌هایی در کمد داشتی

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود
بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می‌کردی
بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی
 

ادامه مطلب.....

ادامه نوشته